معنی فرزاد حسنی

حل جدول

فرزاد حسنی

از بازیگران سریال سال‌های ابری

از بازیگران فیلم آنچه مردان درباره زنان نمی‌دانند

لغت نامه دهخدا

فرزاد

فرزاد. [ف َرْ رَ] (اِخ) از قرای ری. (معجم البلدان). رجوع به فرحزاد شود.


حسنی

حسنی. [ح َ س َ نی ی] (ص نسبی) منسوب به حضرت ابومحمد امام حسن بن علی بن ابیطالب. سید حسنی مقابل سید حسینی. ج، سادات حسنی. || منسوب به حسن بصری. || منسوب به حسنه شرحبیل. || منسوب به قریه ای از بیضای فارس. (سمعانی).

حسنی. [ح ُ] (اِخ) قریه ای نزدیک علوی میان راه سلطان آباد اراک و اصفهان. و گاه این دو را با هم «عَلوی حسنی » گویند. مابین حسین آباد و ده حق.

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) چاهی نزدیک معدن النقره است که از آن زبیده بوده است. (معجم البلدان).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) نام قصری و منسوب به حسن بن سهل وزیر مأمون است. (معجم البلدان).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) ابوعبداﷲ یکی از محدثین و اخباریان شیعه است، و از اوست: «کتاب اخبار معاویه»، «کتاب الفضایل »، «کتاب الکشف ». (ابن الندیم).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) احمدبن ابیطالب. مکنی به ابوبکر از علمای قرن چهاردهم هجری. او راست: «روض الاخبارو نزهه الافکار» در تاریخ کشور الجزائر تا سال 1318 هَ. ق. چ الجزائر 1901 م. (معجم المطبوعات عربی).

حسنی. [ح ُ نا] (ع ص) تأنیث احسن. (غیاث). زن نیکو. زن نیک تر. مقابل سَوئی ̍. فرق میان آن با حسن و حسنه این است که حسن در جوانان اعیان گویند چنانکه حسنه آنگاه که وصف باشد و اگر اسم بود در جوانان متعارف و حسنی تنها در جوانان گفته میشود نه در اعیان. || عاقبت بخیری. اعاقبه حسنه. قوله تعالی: ان له عندها للحسنی. (قرآن 50/41). و گفته اند: حسنی، نظر است به سوی خدای تعالی.و در تفسیر آیه ٔ: للذین احسنوا الحسنی و زیاده. (قرآن 26/10) گفته اند: که حسنی، بهشت است و زیاده ٔ نظر بوجه اﷲ است. || الاسماء الحسنی، نامهای نودونه گانه ٔ خدای تعالی مانند کریم و رحیم و رازق و جز آن: ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنی. (قرآن 110/17). تثنیه، حسنیان و حسنیین. ج، حُسنیات، حُسَن. || (حامص) رؤیت خدای عزوجل. || شهادت: هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین. (قرآن 52/9). (منتهی الارب). || نیکویی. (مقدمه الادب زمخشری) (محمودبن عمر ربنجنی).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد. بخش مرکزی شهرستان سیرجان شمال سعیدآباد سر راه سعیدآباد - زیدآباد. جلگه. سردسیر. سکنه ٔ آن 300 تن. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، میوه جات، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه، شوسه. سربازخانه ٔ سیرجان نزدیک این ده واقع است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

واژه پیشنهادی

اثری از فرزاد شاه حسنی

تاریخ آموزش و پرورش در ایران

فارسی به انگلیسی

نام های ایرانی

فرزاد

پسرانه، تولد باشکوه، زاده شکوه و جلال

فرهنگ عمید

حسنی

نیک، خوب،

معادل ابجد

فرزاد حسنی

420

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری